سفر کربلا
سلام.پسرم خیلی وقته وبلاگتو به روز نکردم امروز اومدم درمورد وقایع گذشته وحال بنویسم تاجایی برات نوشتم که محرم بود بعدش اربعین بابات با دوستاش پیاده رفت کربلا چون تو کوچیک بودی رفتن مادوتاسخت بود پس بابایی قسمتش شد تنها بادوستاش رفتن البته بابات دفعه سومی بود که پیاده میرفت کربلا خوشا به سعادتش. من وتوهم وقتی بابا رفت خونه بودیم صبها تومیرفتی مهد منم خونه روتروتمیزوجمع وجور میکردم تابرای اومدن بابات آماده باشه خداروشکرشمازیاد دلتنگی نکردی الارقم اینکه همیشه همراه بابات بودی خداروشکربعداز ده روز بابات صحیح وسالم همراه دوستاش برگشت به خونه توذوق وشوق زیادی داشتی وتا باباتو دیدی دستشو گرفتی وتاخونه همراهش اومدی با نبود پدرت خیلی بهمون...
نویسنده :
مامان آقامحمدهادی
23:12