گلبرگ دوم
قربون پسرم برم عزیزم وارد دومین ماه از زندگیت شدیم توی این ماه دیگه به بچه داری عادت کرده بودم وکارات برام راحت تر بود و شما تازمانی که خواب بودی من کارای خونه رو
انجام میدادم ولی زمانی که بیدار میشدی دوست داشتی یکی بیادبغلت کنه همیشه دوست داشتی تو بغلم باشی تا میگذاشتمت زمین گریه ات بلندمیشد منم مجبور بودم
برای کارای خونه تورو بگذارم تو کریر و تو هراتاق یا اشپزخونه که میرفتم تو رو همراه خودم میبردمو وباهات حرف میزدم شماهم اروم بودی وبه حرفام گوش میدادی.وقتیکه باهات
حرف میزدم ونازت میکردم شما میخندیدی قربون خندهات برم.واااای الان که فکرشو میکنم میبینم خیلی دلم برای اون روزا تنگ شده قربونت برم که بزرگ شدی وسالم
وسلامتی خداروشکر.
توماه دوم 55 روزت که بودتصمیم گرفتیم ختنه ات کنیم چون این کار توی اسلام سفارش شده وواجبه صبح روزجمعه بودکه زنگ زدیم برای دکتر که اومدم خونمون برای ختنه
منکه داشتم از دلهره وناراحتی بخاطر اینکه باید دردبکشی میمردم وبابایی هم رنگ تورخسارش نبود خلاصه به مامانبزرگها وبابابزرگ هم گفتیم اومدن کارکه تموم شدبعدش
شماکلی گریه کردی وتا شب همین جور گریه وناله میکردی آخ الهی فدات بشه مادر.یک هفته ای شد دیگه خداروشکر خوب شدی.
شما دوماهگی واکسن داشتی وای باز باید دردمیکشیدی آآآآآآآآخ الهی بمیرم.صب زود اماده شدیم ورفتیم مرکز بهداشت برای واکسن بعداز وزن وگرفتن قدو دور سر شما رفتیم
برای واکسن خوابوندمت رو تخت وواکسن رو زدن توی پاهات یکم گریه کردی ولی تا شیرخوردی اروم شدی خداروشکر تب نکردی.فقط پاهات یکم درد داشت که تافرداش زود
خوب شد.
عکسای دومین ماه زندگیت گلم.
ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.