گلبرگ هفدهم
گلبرگ هفدهم سلام.قندعسل مامانی قربون زبون شیرینت برم شما وارده هفده ماهگی شدیدوکلمات بیشتری رو یادگرفتی که بگی.چندنمونه:
بابایی/بیا / بده /دواره /باز/داخ/بسه/بخی/// قربون پسرباهوش وزبروزرنگم برم.تازگیهایادگرفتی به محض اینکه یه کلمه ای رو من یا بابایی میگیم شما مثل طوطی تکرارش
میکنی خرگوش کوچولوی مامان.
یه روزصبح که داشتی بازی میکردی ومیخندیدی یکدفعه متوجه یه نقطه سفید روی لثه هات شدم وقتی بادقت نگاه کردم دیدم وااااااای قربونت برم دندون آسیاب طرف راست پایین
داشت سر میزد مبارکت باشه عزیزم یه دونه دیگه مروارید به مرواریدات اضافه شد مامانی.
توماه هفدهم از زندگی شما که تو این ماه اتفاق قشنگی برای شما افتاد.امام رضا طلبید تابریم مشهد.البته شما قبلاجای زیارتی رفته بودی اولین جای زیارتی که رفتی حرم
حضرت معصومه بودومسجد جمکران بعدشم شاه عبدالعظیم وچندماه پیش هم شاهچراغ الانم مشهد.
6مهربودکه آماده شدیم باکلی ذوق وشوق ازهمه خداحافظی کردیم که بریم مشهد.
توی اتوبوس که شما اکثر اوقات خواب بودی وقتی هم که بیداربودی بازی میکردی فقط چون راه طولانی بودآخراش دیگه خسته شده بودی وبهونه میگرفتی تا اینکه خداخواست
وظهر فرداش رسیدیم مشهد وقتی رسیدیم ناهارخوردیم و شماکمی خوابیدی وقتی بیدارشدی خداروشکر سرحال وقبراق بودی وآماده شدیم بریم حرم چون شب بود رفتیم حرم
وقتی چراغها وگنبدوگلدسته هارو دیدی کلی ذوق کردی ومدام بهشون اشاره میکردی.
خداروشکر اصلاتومشهداذیتمون نکردی فقط دوشب آخرازخواب میپریدی وشروع میکردی گریه کردن که بخاطر سرزدن دندون آسیاب طرف چپ پایینت بود کمی گریه میکردی
وبازمیخوابیدی.نزدیک مسافرخونه ای که مابودیم یه مغازه اسباب فروشی بودکه دم مغازه یه دونه عروسک باب اسفنجی زده بودکه آهنگ میزدوچراغاش روشن و خاموش میشدو
حباب میکرد تو خیلی ازش خوشت اومده بودیکیشو برات گرفتیم.اینم تنهاسوغاتی که ازمشهدگرفتی.
یکی ازدوستای بابایی هم توشهرستان تربت حیدریه زندگی میکرد یه روزهم رفتیم اونجا وبعدشم حرکت کردیم برای خونه.خداروشکراین سفربه من که خیلی خوش گذشت
شماهم همیشه سرگرم بازی کردن بودی.توراه برگشت هم اتوبوس برای شام امامزاده طبس توقف کرد اونجاهم خیلی قشنگ بودعکس دومی برای همین جاست
زیازتت قبول باشه عزیزم.
عکسای مشهد
ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
اینم باب اسفنجیت که کلی دوستش داری وبراش ذوق میکنی
