آقامحمدهادیآقامحمدهادی، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره
کلبه عشقمونکلبه عشقمون، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

عزیزترین هدیه خداوند

گلبرگ شانزدهم

1393/6/18 10:13
551 بازدید
اشتراک گذاری

ماشاالله ماشاالله 15 ماهگی تموم شدو وارد16 ماهگی شدی عزیزم همون روز شما وزن داشتی رفتیم مرکز بهداشت وزن شدی خداروشکر وزنت خوب بود ولی فرداصبحش که از

خواب بیدارشدی خیلی زیاد داغ بودی گفتم نکنه سرماخورده باشی ولی هیچ علائم سرماخوردگی نداشتی وقتی گریه کردی ودهنتو باز کردی دیدم واای لثه جلوت بدجوری ورم

کرده وکبود شده تاعصرهمین جور بهت استامینوفن دادم ولی اصلا تبت پایین نیمومد عصر با بابایی بردیمت دکتر دکترهم بهت بروفن وشیاف داد اومدیم خونه بروفن بهت دادم

شیاف هم گذاشتم ولی بازم بهترنشدی گلاب به روت اسهال واستفراغ شدید داشتی  واصلا هیچ غذایی نمیخوردی ومدام گریه میکردی دوباره فرداش بردیمت پیش یه دکتر

دیگه دکتر وقتی معاینه ات کرد گفت بخاطر دندونت عفونت روده گرفتی وچندتا شربت وقرص نوشت وگفت فقط بهت کته با ماست وکمپوت سیب بدم خلاصه تا ده روز کارت گریه

بودواسهال واستفراغ  وهیچ غذایی نمیخوردی وخیلی زیاد وزنت اومده بود پایین ولی خداروشکر تبت سه روز که شدقطع شدبعداز چندروز که داروهاتو خوردی یکم بهترشدی

وکم کم شروع کردی به غذاخوردن ویه هفته ای شدکه دندونت سر زدو شما کامل خوب شدی فدات بشم الهی که اینقدر باید درد بکشی.عزیزممحبت

                                      

تو دندون در آوردن شما بود که یه روز زنگ زدیم به دایی وخبر خوشی بهمون دادن  وگفتن 14مرداد بلیط دارن که بیان ایران.راستی برات نگفتم 15تیر91بود که یه دونه داییت

وزندایی رفتن که استرالیا زندگی کنن.شما اصلا هنوز تو دل مامانی هم نبودی ولی همیشه با اینترنت وتلفن باهم درتماس بودیم واز روزیکه دنیا اومدی همین جور عکساتو

براشون فرستادم واز وبکم خودتو دیدن وقتی تورو میدیدن کلی ذوق میکردن وداییت خیلی دوست داره.خلاصه این بهترین خبری بود که من ومامانبزرگ وبابابزرگ وبقیه

میشنیدیم از فردای همون روز همه شروع کردن به مرتب کردن خونه و تدارک میوه وشیرینی وچراغونی و......روزیکه داییت اومدهمه خوشحال بودن چون بعداز دوسال ویکماه بود

که همدیگرو میدیدیم شما اولش اخم کرده بودی وپیش دایی وزندایی نمیرفتی ولی بعدش کم کم آشناشدی وازبغل دایی پایین نمیومدی دایی فقط یکماه مرخصی داشت یه یک

هفته ای خونه مامانبزرگ بودن وهمه اقوام اومدن برای دیدنی به ماهم کلی خوش گذشت بعدش همگی یه یک هفته ای رفتیم شیراز برای دیدن وگشت وگذار بعدشم دایی با

بابابزرگ ومامان بزرگ رفتن مشهد بعدشم دایی رفت تهران و از اون طرف هم رفتن استرالیا.انشالله خدا حافظ ونگهدارشون باشه.آمینآرام

                                                     

عکسای 16ماهگی.

                                ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

 

اینم عکسایی که شیرازگرفتیم

اینجا باغ زینت الملوک هستش.

اینجاشاهچراغ

اینجاهم شهربازی.

قربونت برم وقتی نشستی تواین ماشینا که تکون تکون میخوردکلی ذوق کرده بودی.

اینم عکس شمابا دایی وزندایی.

                            ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

راستی دایی و زندایی از استرالیا برامون کلی سوغاتی آوردن برای شماهم یه کفش اسپرت ویه پلیور خوشگل برای زمستونت آوردن دستشون دردنکنه.

اینم مدرکش.

 

پسندها (1)

نظرات (2)

آتليه ياقوت ميرداماد
26 شهریور 93 12:33
ثبت لحظات زيباي كودكي آنگونه كه بعدها با ديدن عكسي، يادمان بيايد معصوميت كودكي، هنر مي خواهد و خلاقيت. آتليه ياقوت ميرداماد شما را دعوت مي كند تا زيباييي معصومانه كودكتان را نزد ما جاودانه كنيد. 22262939-09128307123 آدرس: ميرداماد- بعد از ميدان محسني به سمت شريعتي- ساختمان سبز- پلاك 46- طبقه دوم
دخترخاله فاطمه
1 آبان 93 12:00
س.خیلی وبلاگ خوبیه مخصوصاعکسی که توتاب نشسته.