بین خودمون بمونه
الهی مادرقربونت بره هرروز که از بودنت میگذشت وبه زمینی شدنت نزدیک میشد من روزی هزار مرتبه خدارو شکرمیکردم من وبابایی تصمیم گرفتم فعلا از بودنت به کسی چیزی
نگیم تابرم دکتر وسونو اگه همه چیزخوب بود بعدبه بقیه هم بگیم.توماه سوم بودکه بااسترس ودلهره زیاد برای اولین بار رفتم پیش متخصص چون شب میلاد امام هادی بود همون
جا نذر کردم که اگه تو سالم وسلامت باشی وهیچ مشکلی نبود شب تو مسجدبمناسبت شب ولادت شیرینی پخش کنم وقتی رفتم پیش دکتربرای اولین بار صدای قشنگ تپش
قلبتو شنیدم باشنیدن صدای قلب کوچولوت قلب منم اروم گرفت واااااااااااای مامانی قربونت بره چقدر لحضه قشنگ و رویایی بود اشک تو چشمام حلقه زد ولی روم نشد جلوی
دکتر گریه کنم از اتاق اومدم بیرون وزود به بابایی گفتم همه چیزخوب بوده اونم خداروشکری کردو اماده شدم که برگردیم....
خداروشکـــــــــــــــــــــــرهمه چیز خوب بودو هردوبا بابایی باکلی ذوق وخوشحالی از مطب با یه جعبه شیرینی برگشتیم.خدایا ازت ممنون شکـــــــــــــــــــــــر.