یه خاطره تلخ
سلام پسرمامانی:
یه خبر خیلی خیلی بد برات دارم خاله مریم که قرار بود دوهفته دیگه بچش دنیا بیاد امروز بچش رفت پیش فرشته ها من وقتی شنیدم کلی گریه کردم چون خاله
استراحت مطلق بود وتواین مدت خیلی اذیت شد وهر روز باس یه آمپول میزد خلاصه تو این 9ماه حسابی اذیت شد آخرشم نمیدونم چی شدکه اینجوری شد خاله
قبلش سه تاسقط داشت این بچه هم بعدشش سال خدابهشون داده بود که اینم......
انگارخدا اصلا نمیخواست اون بچه زنده بمونه خدایاما زنها طاقت این امتحانات سختو نداریم خدایا هفته هفته پیش تموم سیسمونیشو گرفته بودن چرا امیدشونو
ناامیدکردی بازم خدایا هرجورخودت صلاح میدونی ناشکری نمیکنم راضییم به رضای تو.
خدایا ماهمگی امید داشتیم به همچین روزی آخه چرااااااااااااااااااااااااااا؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی