گلبرگ بیست ویکم
خداروشکر پسرکوچولوی مامانی 21 ماهه شد.
پسرخوشگل مامانی خداروشکر روز به روز داری بزرگتر وشیرین تر میشی باواردشدن شما به21ماهگی 3.4تا از
دندونای جلوت پایین وبالا داشت درمیومد بدجوری سرماهم خورده بودی تاده روزی همین جور تب داشتی واصلا
غذا نمیخوردی وبی قراری میکردی ولی وقتی بردیمت دکترو داروهاتو به موقع خوردی خداروشکر خیلی بهتر
شدی ودندونای موشی موشی هم بالاخره سر زدو شمااز دردش راحت شدی.
تومریضی شمابودکه یه روز صبح زود بارون گرفت بعدشم بلافاصله برف گرفت من وبابایی اصلا باورمون نمیشدکه
داره برف میاد چون تو شهرستان ما خیلی خیلی کم برف وبارون میاد.من وتوو بابایی زود لباسامونو شال وکلاه
تنمون کردیم رفتیم تو حیاط تو ماشین نشستیم وریزش برف و تماشا کردیم تو بادیدن برف کلی ذوق کرده بودی
چون اولین بارت بودبرف میدیدی البته پارسال زمستون هم برف اومدولی توهنوزخیلی کوچیک بودی.اینقدر
خوشحال شده بودی وذوق کرده بودی که پشت سرهم مدام میگفتی بف بف بف قربون زبون شیرینت برم
کوچول موچولوی مامانی.
خداروشکر همین طورکه داری بزرگترمیشی هم شیرین زبونیت بیشتر میشه هم شیرین کاریهات الان دیگه تا
من یا بابایی میخواییم نماز بخونیم سریع میای ومیگی الله یعنی مهر وجانماز میخوای که نماز بخونی بعدشم
کنار من یا بابایی نماز میخونی وکلی ذوق میکنی قرررررررررررربونت برم جیگرمامان.
ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
اینم عکس حیاط خونمون توروز برفی29 دیماه93
اینم ازعکس دخترعموهات که دوقلوهستن زهراو زینب خانم که سه سالشون هست.