آقامحمدهادیآقامحمدهادی، تا این لحظه: 11 سال و 2 روز سن داره
کلبه عشقمونکلبه عشقمون، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

عزیزترین هدیه خداوند

برای تو....به یادتو...

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم، اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است، صبور باش و درکم کن. یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم. برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… . وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن. وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر. وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو. وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده… همانگونه که تو اولین قدمهایت ...
3 مرداد 1394

یه خاطره تلخ

سلام پسرمامانی: یه خبر خیلی خیلی بد برات دارم خاله مریم که قرار بود دوهفته دیگه بچش دنیا بیاد امروز بچش رفت پیش فرشته ها من وقتی شنیدم کلی گریه کردم چون خاله استراحت مطلق بود وتواین مدت خیلی اذیت شد وهر روز باس یه آمپول میزد خلاصه تو این 9ماه حسابی اذیت شد آخرشم نمیدونم چی شدکه اینجوری شد خاله قبلش سه تاسقط داشت این بچه هم بعدشش سال خدابهشون داده بود که اینم...... انگارخدا اصلا نمیخواست اون بچه زنده بمونه خدایاما زنها طاقت این امتحانات سختو نداریم خدایا هفته هفته پیش تموم سیسمونیشو گرفته بودن چرا امیدشونو ناامیدکردی بازم  خدایا هرجورخودت صلاح میدونی ناشکری نمیکنم راضییم به رضای تو. ...
10 تير 1394

گلبرگ بیست وششم

ســلـــــام ســــلـــــــــام گــــــــل پـــــــســـــر مـــــــــــامـــــــــــانــــــــــی خداروشکر بیست وشش ماهه شدی شکر برای بودنت. خـــــــــــــدایــــــــــــــا شــــــکرت ماشاالله ماشاالله حسابی شیطون شدی ومنو خیلی اذیت میکنی.بیست وشش ماهگی شمامصادف شد با ماه مبارک رمضان که امسال به لطف خدامیتونم روزهاموبگیرم چون شما دیگه شیر نمیخوری وواسه خودت مردی شدی .ر وزها اصلا بیرون نمیریم چون هواخیلی گرمه ولی شبها بعدازافطارهمراه بابایی میری بیرون تا ساعت 12 الی 1 وکلی توپارک توکوچه واینورو اونور بازی میکنی تاخسته میشی ومیای میخوابی . قـــربــونــت بــرم پـــســرم: مــامـــان وبــابــایـ...
5 تير 1394

گللبرگ بیست وپنجم وبـــای بـــای پـــوشــک

سلام.گل پسرمامانی تقریبا یکی دوهفته مونده بود به تولدت که تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت ازیکماه قبلش اصلا شبا تاصبح خودتو خیس  نمیکردی همین یه نشونه بود که گل پسر میتونه ادرارشو کنترل کنه روز اول کمی سخت بود ویکساعتی یکبار به بهونه آب بازی باید میبردمت دستشویی تا خودتو خیس نکنی تقریبا هردفعه نیم ساعت بایدمیموندیم. تاسه روز کارمون همین بود تا روزهای بعدی کم کم زمان بین دستشویی رفتنتو زیادترکردم وهردفعه خودم باید یادآوری کنم فعلا تاحالا برای ادرارت مشکل ندارم فقط برای پی پی خبرنمیکنی وتو دستشویی هم پی پی نمیکنی که  اگه پسرخوبی باشی کم کم اونم یادمیگیری. الان دیگه بدون پوشک خ...
29 ارديبهشت 1394

مــــادر و فــرزنــد

بچه عجیب ترین موجود دنیاست ،  می آید ،  مادرت میکند ، عاشقت میکند ، رنجی ابدی را در وجودت میکارد تا آخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد و تمام ...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست ؛  وقتی مادر میشوی ،  رنجی ابدی بسراغت می آید؛ رنجی نشات گرفته از عشق ... مادر که می شوی ،  میخواهی جهان را برای فرزندت آرام کنی . میخواهی بهترین ها را از آن او کنی . وقتی می خزد ، چهاردست و پا میرود، راه میرود و می دود ، تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند می تپد ... از دردش نفست میگیرد . روحت از بیماری اش زخم می شود . مادر که می شوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود . مادر که می شوی ، کس دیگری می شوی ؛ کسی که وج...
6 ارديبهشت 1394

تولد تولد تولدت مبارک.

          تــولـــد دوســالــکـی گــل پــســر                              خــدایــاشکـــرت روز میلاد تو,معراج دستهای من است؛ وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم... تو دو ساله شدی نفسم؟! چه ارام... چه خوش... چه باعظمت... خدایا چقدر دوستم داری...ممنون... یکدونه ی من دلم برای تمام روزیهایی که با هم بودیم تنگ شد...به همین زودی! و آرامشم برا...
6 ارديبهشت 1394

گلبرگ بیست وچهارم

الهی فربون پسر ناز وخشگلم برم که اینقدر زود داره بزرگ میشه. وااااااااای خیلی دلم میگیره وقتی میبینم اینقدر زود دوسالت داره تموم میشه واین روزای قشنگ وبه یادموندنی داره تندتندتموم میشه ولی بازم خدایا شکرت که منو از این روزای قشنگ بی نصیب نگذاشتی از خدامیخوام هرزنی روی این کره خاکی آرزوی مادر شدن وداره حاجت روابشه وطعم شیرین مادری وبچشه انشاالله. ماجرای از شیرگرفتنت دیگه کم کم داره دوسالت تموم میشه ومنم تصمیم گرفتم ازشیربگیرمت شمااز یکسالگی فقط عصرها وشبهاموقع خواب شیرمیخوردی وفقط باشیرخوابت میبرد منم برای ازشیر گرفتنت واقعا وحشت داشتم چون از اطرافیان شنیده بودم که کارسختی هست حدود20روز مونده بودکه دوسالت تموم بشه یعنی18...
23 فروردين 1394