آقامحمدهادیآقامحمدهادی، تا این لحظه: 11 سال و 2 روز سن داره
کلبه عشقمونکلبه عشقمون، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

عزیزترین هدیه خداوند

گلبرک بیست وسوم

ماشالله ماشالله بزرگ شدیا عزیز دل مامانی ویکماه دیگه دوساله میشی قندعسل بابایی. وااااااااای خدایا اصلا باورم نمیشه دوسال گذشت از تولدت از لحظه های باهم بودن.چقدر زود گذشت از طرفی خوشحال هستم که داری بزرگ میشی ازطرفی دلم میگیره که چقد زودگذشت وباخودم فکرمیکنم یعنی تاحالا مادر خوبی برات بودم یعنی تو تربیتت اشتباه نکردم یعنی در حقت کوتاهی نکردم وهزاااااااااااار تا سوال دیگه خداکنه تاحالا ازم راضی بوده باشی عزیزدل مامانی. الان که فکرش میکنم وقتی شیطونی میکنی بعضی وقتا واقعا ناراحت میشم ودعوات میکنم دلم میگیره که آخه تو بچه ای هنوز خوب وبدو نمیفهمی چرا باید دعوات کنم بخدا واقعا بعضی اوقات بدجوری عصبانی میشم ولی مامانی همیشه د...
29 اسفند 1393

ترتیب جوونه زدن 16تا مروارید

دودندان پیشین فک پایین:  7ماهگی دودندان پیشین فک بالا:  9ماهگی دودندان کناری بالا : 12ماهگی دودندان کناری پایین:  15ماهگی دودندان آسیایی بالا:17ماهگی دودندان آسیایی پایین:  18ماهگی دودندان نیش بالایی:   20ماهگی دودندان نیش پایینی:   22ماهگی                        قربونت بره مادر به امید رویش مرواریدهای بعدی   ...
3 اسفند 1393

گلبرگ بیست ودوم

سلام سلام عزیزم پسر خوشگل مامانی. جونم برات بگه ماشاالله ماشاالله داری بزرگ میشی ویه گل پسرخوشگل ومامانی. این روزاچون یکی از دندونهای نیشت داره درمیادیکم بهونه میگیری ولی من سعی میکنم ببرمت بیرون سرگرمت کنم یاتوی حیاط بازی کنیم یا بااسباب بازی مشغولت میکنم قربون پسر خوش اخلاق ومهربونم برم عـــــــــــــــزیـــــــــــــزم. عکسای بیست ودو ماهگی خوشگلم                              ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. اینجا لباس وکلاه زهرا دخترعموتو تنت کردی وکلی ذوق کرده...
1 اسفند 1393

گلبرگ بیست ویکم

خداروشکر پسرکوچولوی مامانی 21 ماهه شد. پسرخوشگل مامانی خداروشکر روز به روز داری بزرگتر وشیرین تر میشی باواردشدن شما به21ماهگی 3.4تا از دندونای جلوت پایین وبالا داشت درمیومد بدجوری سرماهم خورده بودی تاده روزی همین جور تب داشتی واصلا غذا نمیخوردی وبی قراری میکردی ولی وقتی بردیمت دکترو داروهاتو به موقع خوردی خداروشکر خیلی بهتر شدی ودندونای موشی موشی هم بالاخره سر زدو شمااز دردش راحت شدی. تومریضی شمابودکه یه روز صبح زود بارون گرفت بعدشم بلافاصله برف گرفت من وبابایی اصلا باورمون نمیشدکه داره برف میاد چون تو شهرستان ما خیلی خیلی کم برف وبارون میاد.من وتوو بابایی زود لباسامونو شال وکلاه تنمون کردیم رفتیم تو حیاط تو ماشین نشستیم...
10 بهمن 1393

گلبرگ بیستم

خدایاهززززززززززار مرتبه شکرت که پسرم داره بزرگ میشه والانم ماشالله ماشالله 20ماهشه. پسرخشکل مامان تواین ماه اتفاق خاصی واسه شما نیافتاد ولی یه اتفاق قشنگ وبزرگ واسه بابایی یا شایدم برای هرسه تامون افتاد واونم اینکه بزرگترین وقشنگترین آرزو وحاجتی که بابایی داشت براورده شدو به زیارت کربلا ونجف اشرف رفت باورکن بابایی عاشق زیارت امام حسین بود ومحرم شب وروز براش گریه میکرد.خدایاشکرت سفربابایی دوهفته طول کشید وماهم رفته بودیم خونه بابابزرگ امیر وشماهمش بهونه بابایی میگرفتی ومنم کلی دلم برای بابایی تنگ شده بود. تاچندروز مونده بود که برگردن اومدیم خونه وهمه چیزرو برای اومدن بابایی آماده کردیم.خداروشکربعداز دوهفته صحیح وسالم برگشتن خونه....
8 دی 1393

گلبرگ نوزدهم

ماه هجدهم شماهم تموم شدو بایدبریم مرکزبهداشت برای وزن و واکسن.چون سرماخورده بودی وتب داشتی نبردیمت برای واکسن تا حالت بهتر بشه گل پسر.وااااااای خداکنه واکسنت تب ودردنداشته باشه همین جوریشم بخاطر دندونات حس وجون نداری چه برسه به اینکه بخوای بخاطرواکسن هم چندروزی تب ودرد داشته باشی.فــــــــــــــــــداتـــــــــــــــ                                                             ...
14 آبان 1393